سهره

اللهم عجل لولیک الفرج

سهره

اللهم عجل لولیک الفرج

مشخصات بلاگ
سهره

زندگی بافتن یک قالیست،
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی،
نقشه را اوست که تعیین کرده،
تو در این بین فقط می بافی،
نقشه را خوب ببین،
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

  تصاویر زیر توسط "Liu Young" طراحی شده. مردی چینی که در آلمان تحصیل کرده.
در این طرح‌ها تفاوت‌های جوامع اروپایی و جوامع آسیایی به خصوص چین به تصویر
کشیده شده
غربی‌ها :آبی
   شرقی‌ها:قرمز

روش زندگی 

وقت شناسی

مهمانی

صف

کهنسالی

در سفر

در برخورد با مشکلات

رییس

تعطیلات

وعده های غذایی

حال و حوصله با آب و هوا

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۵ ، ۱۶:۲۲
عادله هوشمندی

روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار
طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول
زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند.

آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت
دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است.

در چنین روزی، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه، زندگیم را به
من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید. بگذارید آن را بستر زندگی بنامم.
بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند.

چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب، چهره یک نوزاد و شکوه عشق را
در چشم های یک زن ندیده است.

قلبم را به کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطره ی دردهایی پیاپی و آزار دهنده
چیزی به یاد ندارد.

خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند و کمکش
کنید تا زنده بماند تا نوه هایش را ببیند.

کلیه هایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که هر هفته خون او
را تصفیه می کند.

استخوان هایم، عضلاتم، تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید و راهی پیدا کنید
که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید.

هر گوشه از مغز مرا بکاوید، سلول هایم را اگر لازم شد، بردارید و بگذارید به
رشد خود ادامه دهند تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند با صدای دو رگه فریاد
بزند و دخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی شیشه اتاقش بشنود.

آنچه را که از من باقی می ماند بسوزانید و خاکسترم را به دست باد بسپارید، تا
گلها بشکفند.

اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم، ضعفهایم و تعصباتم
نسبت به همنوعانم دفن شوند.

گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی دوست داشتید یادم
کنید.

عمل خیری انجام دهید، یا به کسی که نیازمند شماست، کلام محبت آمیزی بگویید.

اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند ..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۵۶
عادله هوشمندی

 

۱-آگاهانه باشد ( لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ)

۲- نرم باشد (قَوْلاً لَّیِّناً) ، زبانمان تیغ نداشته باشد.

۳- حرفی که میزنیم خودمان هم عمل کنیم (لِمَ تَقُولُونَ مِالا تَفْعَلُونَ)

۴- منصفانه باشد ( وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا)

۵- حرفمان مستند باشد (قَوْلًا سَدِیدًا) منطقی حرف بزنیم.

۶- ساده حرف بزنیم (قَوْلاً مَّیْسُورًا) پیچیده حرف زدن هنر نیست.روان حرف بزنیم.

۷- کلام رسا باشد (قَوْلاً بَلِیغًا)

۸- زیبا باشد (قولوللناس حسنا)

۹- بهترین کلمات را انتخاب کنیم (یَقُولُ الَّتی هِیَ اَحْسَن)

۱۰- حرف هامان روح معرفت و جوانمردی داشته باشد (و قولوا لهم قولا معروفا)

 ۱۱- همدیگر را با القاب خوب صدا بزنیم (قولاً کریماً)

۱۲-کمک کنیم تا در جامعه حرفهای پاک باب شود (هدو الی الطیب من القول)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۵ ، ۱۴:۱۵
عادله هوشمندی

ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺳﺐ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ، ﻣﺮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺪﺷﺎﻧﺴﯽ !ﭘﯿﺮ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﺍﺯﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮم.
ﻓﺮﺩﺍ ﺍﺳﺐ ﭘﯿﺮ ﻣﺮﺩ ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﺍﺳﺐ ﻭﺣﺸﯽ ﺑﺮﮔﺸﺖ. ﻣﺮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻨﺪ :ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺵ ﺷﺎﻧﺴﯽ ! ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ.
ﭘﺴﺮ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﺒﻬﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﭘﺎﯾﺶ ﺷﮑﺴﺖ. ﻣﺮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺪﺷﺎﻧﺴﯽ ! ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ !
ﻓﺮﺩﺍﯾﺶ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺮﺩﻫﺎﯼ ﺟﻮﺍﻥ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﺟﺰ ﭘﺴﺮ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺶ ﺷﮑﺴﺘﻪ
ﺑﻮﺩ. ﻣﺮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺵ ﺷﺎﻧﺴﯽ ! ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ :ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ ...!
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺵ ﺷﺎﻧﺴﯽ ﻫﺎ ﻭ ﺑﺪﺷﺎﻧﺴﯽ ﻫﺎﯼ
ﻇﺎﻫﺮﯼ ﺍﺳﺖ، ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﺑﺪﺷﺎﻧﺴﯽ ﻫﺎﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯﺗﺎﻥ ﻣﻘﺪمه ﺧﻮﺵ ﺷﺎﻧﺴﯽ ﻫﺎﯼ ﻓﺮﺩﺍﯾﺘﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۵ ، ۱۷:۲۸
عادله هوشمندی

۱ - ما متعهد می شویم نیم ساعت کمتر پای تلویزیون بنشینیم و هر روز  ۳۰ دقیقه  مطالعه عمیق کنیم .

۲ - ما متعهد می شویم روزانه ده دقیقه خلوت و سکوت کنیم و به آینده فکر کنیم .

۳ -  ما وظیفه داریم هر هفته یک اقدام انجام دهیم که از آن منفعت شخصی نمی بریم و صرفا فایده عمومی دارد (مانند دیوار مهربانی)

۴-  ما خود را موظف می دانیم با دیگران به گونه ای رفتار کنیم که می پسندیم با ما رفتار شود .

۵ -  ما خود را موظف می دانیم راجع به اموری که نمی دانیم اظهار نظر نکنیم و «نمی دانم» و «اشتباه کردن» را راحت به کار ببریم .

۶ - ما تمرین می کنیم که تصمیم های مهم مان  بر اساس تحلیل جامع منفعت و هزینه باشد و به صورت مکتوب فکر کنیم نه ذهنی و روی هوا .

۷ - ما قول می دهیم خیابان را خانه خود بدانیم و دریا را حوض خانه مان و جنگل را باغچه. آشغال را در سطل آشغال قرار دهیم و نه در کف خیابان و دریا و جنگل .

۸ -  ما موظفیم ترک کنیم پارتی بازی،  زرنگ بازی (عدم رعایت صف) و تقلب کردن را .

۹ -  ما مکلفیم «راست» بگوییم حتی اگر به ضرر ما تمام شود و به قول مان عمل کنیم حتی اگر سرمان برود .

۱۰ - ما تلاش می کنیم افق فکری مان را از « سه ماه» به «ده سال » گسترش دهیم .

۱۱ -  ما متعهد می شویم خدا را آزاد کنیم! ما قول می دهیم زین پس خدا را در عزا، مساجد و بیماری ها محدود و قاب نکنیم. از این پس خدا را همراه خود  می دانیم؛  در همه شرایط ؛ صف اتوبوس، ترافیک همت، دیدن تصاویر زندگی خصوصی افراد، قضاوت در مورد دیگران، سر چهار راه  و…

۱۲- ما متعهد می شویم که عمل کنیم! می کوشیم کمی از جوک گفتن، انتقاد، تحلیل های انتزاعی کردن، فلسفه بافی کردن، مقدمه چینی کردن، حسرت خوردن وضعیت کشورهای توسعه یافته، تفریح و مخالفت کردن بکاهیم و به جای آن کمی عمل کنیم. ما می کوشیم، بر این ویژگی منفی فائق آییم:

جایگزین کردن هر چیزی به جای عمل.
ما می کوشیم برنامه ریزی مان معطوف به عمل باشد ( و نه جایگزین عمل ) و عمل مان مبتنی بر برنامه باشد. برنامه معطوف به عمل و عمل مبتنی بر برنامه باعث “توسعه آینده مشترک ما” خواهد بود

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۵ ، ۱۷:۱۶
عادله هوشمندی